آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی فال بنام من دیوانه زدند
خدایا امشب یکم باهات حرف دارم
یه مرگ بدهکارم هزارتا آرزو طلبکار … خسته ام
یا طلبهام و بده … یا طلبت و بگیر
اگه طلبت و گرفتی و شب اول قبرم رسید
به حرمت همه ی عذابهایی که کشیدم وهیچی نگفتم
سکوت کن
مثه روزایی که باید تو دهن خیلی ها میزدی
اما سکوت کردی
راستی آسمونت متری چند؟ آخه دیگه
زمینت بویی از انسانیت و عشق و زندگی نمیده
میگن کسایی که تو حرفاشون زیاد میگن بیخیال
بیشتر از همه فکر و خیال دارن فقط حس و حال
جر و بحث ندارن
بیخیال خدا جون … بیخیال
بزار ببینم حافظ از دست این زمونه چی کشید و رفت
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی بجان آمد خدا را همدمی
مثه اینکه تو این دنیا
غم داشتن قسمتی از زندگیه اما غمخوار نداشتن عذاب زندگی
خدایا بیا بزن و خرابش کن
بیا بزن و خرابش کن و از نو بساز
یا اصن دیگه نساز
چون بازم هر چی بسازی ما آدمای زمینی گند میزنیم بهش
آدمی در عالم خاکی نمیاید بدست
عالمی دیکر بباید ساخت و از نو آدمی
خدایا
خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر
حرف آزرده درشتانه بود خرده مگیر
دوستدار شما ...
آرتین . . . Artin
فوق العاده بود واقعا قشنگ بود
ممنونم دوست خوبم ...