موسیقی . دکلمه . ترانه . متن و دل نوشته های آرتین بهزادپور
موسیقی . دکلمه . ترانه . متن و دل نوشته های آرتین بهزادپور
چشم یاری
شعر : علیرضا پناهی وفا
دکلمه : آرتین بهزادپور
آهنگ : Siya Evine - Memo
آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند
خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند
بعد ازاین با بی کسی خو می کنم هر چه در دل داشتم رو می کنم
درد می بارد چو لب تر می کنم طالعم شوم است باور می کنم
من که با دریا تلاطم کرده ام راه دریا را چرا گم کرده ام ؟؟؟
من نمی گویم که خاموشم مکن من نمی گویم فراموشم مکن
من نمی گویم که با من یار باش من نمی گویم مرا غم خوار باش
آه! در شهر شما یاری نبود قصه هایم را خریداری نبود
وای! رسم شهرتان بیداد بود شهرتان از خون ما آباد بود
از درو دیوارتان خون می چکد خون من، فرهاد، مجنون می چکد
خسته ام از قصه های شوم تان خسته از همدردی مسموم تان
آسمان خالی شد از فریادتان بیستون در حسرت فرهادتان
عشق از من دور و پایم لنگ بود قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود تیشه گر افتاد دستم بسته بود
هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!
هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه! هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه !
هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت:
" ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم “
دوستدار شما ...
آرتین . . . Artin
Artin
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1394 ساعت 00:29